رمان آناهیتا باران کن اثر آتوسا ریگی | داستانی پر احساس درباره عشق و تقدیر
📚 رمان: آناهیتا باران کن
✨ نویسنده: آتوسا ریگی
💖 ژانر: عاشقانه، اجتماعی
🚀 تعداد صفحات: 1033
خلاصه:
یک راست به طرف میز تحریرم رفتم. کمرم را تکیه دادم به لبه میز و چشم دوختم به در. منتظر بودم باز شود.
منتظر بودم داخل شود.
پایم را با شدت تکان میدادم. عصبی بودم، نه بخاطر تصمیمی که گرفتم و خواستم خانواده ها جمع شوند. نه بخاطر اجازه ای که به خانواده آزاد دادم. نه…
عصبی بخاطر رفتار مرضیه خانم. بخاطر حقی که نداشت و عجیب آنکه خودش را محق میدانست!
دندان هایم را محکم بهم فشار دادم. کاش میشد جوابش را بدهم. کاش زنعمو آنقدر گیر سه پیچ نمیداد که بالکل جواب سوال عادی مرضیه خانم را هم ندهم.
متاسفانه صدایش را شنیدم که گفت:
«منم میرم توی اتاق که بچه ها تنها نباشن.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.