دانلود رمان یه نفر مثل تو نویسنده: ویدا چراغیان

دانلود رمان یه نفر مثل تو نویسنده: ویدا چراغیان
توضیحات

دانلود رمان یه نفر مثل تو

نویسنده: ویدا چراغیان

ژانر: عاشقانه

تعدادصفحات: 574

نوع فایل: pdf

 

معرفی رمان یه نفر مثل تو :

در رمان یه نفر مثل تو به قلم ویدا چراغیان دردهایی را مخاطب حس میکند که در دل اجتماع رنگ دارند. درد رها شده از سمت پدر ، درد جایگزینی عشقی که عطر پدرانه را هم همراه داشت باشد. درد بی کسی و فقدانهای نداشتن ها که به خوبی فضای سازی شده. نثر روان رمان و کشش آن مخاطب را تا انتها با اشتیاق همراه خود میکند. این رمان در سال ۱۴۰۱ در نشر آئی‌سا به چاپ رسیده و ۵۶۶ صفحه است.

خلاصه رمان یه نفر مثل تو :

رمان یه نفر مثل تو به تحریر ویدا چراغیان، روایت زندگی دختری به نام پرستوست که درد نبود پدر را از همان کودکی با دل دادن به دوست پدرش که ۲۰ سال از او بزرگتر است می‌پروراند، عشقی که در سینه رضا هم به اندازه ی او بزرگ است اما رضا به اصرار مادرش مجبور به نامزدی با دختر عمه اش میشود. او مانده و اختلاف سنی ۲۰ ساله و عشقی ممنوعه که نمیداند چطور سرانجام دهد اما همه چیز برای پرستو با آمدن رامین رنگ زیبایی به خود میگیرد.

مقدمه رمان یه نفر مثل تو :

کافرا کر عاشق شود

بی پرده مومن می شود چیزی شبیه معجزه با شق ممکن می شود …

زنده یاد افشین یداللهی

مقداری از متن رمان یه نفر مثل تو ۱ :

اتو ،کشیده همزمان به سویش کشیده شد چهره ی آشنای فروشنده به تبسمی گرم از هم باز شد.

– سلام .دخترم عصر ما که با این دوماد خوشتیپ به خیره. ایشالا عصر تو هم خیر باشه…. این طرفا بابا جون؟

نگاهی گذرا به مرد جوان انداخت و خیرگی نگاهش را نادیده گرفت

– یه سبد رز قرمز میخوام فقط خیلی عجله دارم. باشه چند دقیقه صبر کن کار این جوون رو راه بندازم بعد میام خدمتت

مرد جوان نگاهش را به سختی از چهره ی اخم آلود دختر کند و با خونسردی اشاره ای به سبد گلی که روی پیشخوان بود کرد و گفت – خیلی خوب شده فقط کاش چند تا ارکیده هم لا به لای این رزا قرار

می.گرفت اون طوری خیلی بیشتر جلوه میکرد

دخترک کمی این پا و آن پا کرد و تاکید کرد:

– علی آقا من خيلى عجله دارما… دیرم شده.

مرد دوباره نگاهش را به او داد و با لبخندی موذیانه چشمهای سیاه و صورت ظریف و مهتابیاش را از نظر

چشمک ریزی حوالهی دختر کرد و با لبخندی پیروزمندانه از کنارش رد شد تا ایراد جزئی گل آرایی ماشین را به فروشنده نشان دهد. اما نگاهش حتی از قبل هم برایش تهوع آورتر بود رایحه عطر تندش زیر دماغ دختر پیچید و نگاه بهت زده و عصبی اش را کلافه تر کرد انگشتان باریکش را زیر گلو انداخت و مقنعه اش را کمی پایین کشید تا بلکه آن نفس گره خورده در سینه بیرون بیاید هیچ وقت طاقت این نوع نگاه را .نداشت. این طول موجهای مغناطیسی مشمئز کننده و آزاردهنده را خوب میشناخت و به شدت از آن بیزار بود باز نگاهی به ساعتش کرد و فکری به ذهنش رسید. سری به دور و برش چرخاند و قبل از این که به افکار تازه اش نظم دهد و عواقبش را بسنجد، آن را عملی کرد چند تراول تا نخورده روی پیشخوان مغازه گذاشت و سبد رز قرمز را برداشت و بدون معطلی از مغازه بیرون زد وقتی صدای علی آقا را میشنید حسابی از آنها دور شده بود

– خانم افشار… خانم افشار…

اما او چهره ی بهت زده و خشمگین داماد چشم چران را در ذهنش مجسم

میکرد و به ریش نداشتهاش میخندید و گاهی هم زیر لب غر میزد – مردیکه ی عوضی… خجالت هم نمیکشه انگار نه انگار به اون زن بیچاره که با یه کیلو تاج و تور و شیفون عروسی منتظرشه، تعهد داره حقش بود… حالا این قدر اونجا وایسته تا علف زیر پاش در آد…

مرد جوان در اوج حیرت و ناباوری پرسید:

چی شد؟ سبد گل رو دزدید؟

علی آقا وارد مغازه شد و سری تکان داد و با اشاره به پول روی میز گفت نه… اونا از مشتریهای قدیمی .هستن امان از این دختر… گاهی مثل پسر بچه ها تخس و خراب کاره اما نگران نباش پسرم الان عین همون سبد گل رو برات میزنم حتی بهترشو

اما من دیرم میشه…

این را گفت و امتداد نگاهش را به بیرون از گل فروشی در پی قدمهایی دوخت که نه تنها سبد ،گلش که افکارش را نیز ربوده بود

مقداری از متن رمان یه نفر مثل تو ۱ :

اتو ،کشیده همزمان به سویش کشیده شد چهره ی آشنای فروشنده به تبسمی گرم از هم باز شد.

– سلام .دخترم عصر ما که با این دوماد خوشتیپ به خیره. ایشالا عصر تو هم خیر باشه…. این طرفا بابا جون؟

نگاهی گذرا به مرد جوان انداخت و خیرگی نگاهش را نادیده گرفت

– یه سبد رز قرمز میخوام فقط خیلی عجله دارم. باشه چند دقیقه صبر کن کار این جوون رو راه بندازم بعد میام خدمتت.

مرد جوان نگاهش را به سختی از چهره ی اخم آلود دختر کند و با خونسردی اشاره ای به سبد گلی که روی پیشخوان بود کرد و گفت – خیلی خوب شده فقط کاش چند تا ارکیده هم لا به لای این رزا قرار

می.گرفت اون طوری خیلی بیشتر جلوه میکرد

دخترک کمی این پا و آن پا کرد و تاکید کرد:

– علی آقا من خيلى عجله دارما… دیرم شده.

مرد دوباره نگاهش را به او داد و با لبخندی موذیانه چشمهای سیاه و صورت ظریف و مهتابیاش را از نظر گذراند و گفت

– عجله کار شیطونه خانم محترم و زیبا بهش لعنت بفرست.

چشمک ریزی حوالهی دختر کرد و با لبخندی پیروزمندانه از کنارش رد شد تا ایراد جزئی گل آرایی ماشین را به فروشنده نشان دهد. اما نگاهش حتی از قبل هم برایش تهوع آورتر بود رایحه عطر تندش زیر دماغ دختر پیچید و نگاه بهت زده و عصبی اش را کلافه تر کرد انگشتان باریکش را زیر گلو انداخت و مقنعه اش را کمی پایین کشید تا بلکه آن نفس گره خورده در سینه بیرون بیاید هیچ وقت طاقت این نوع نگاه را .نداشت. این طول موجهای مغناطیسی مشمئز کننده و آزاردهنده را خوب میشناخت و به شدت از آن بیزار بود باز نگاهی به

ساعتش کرد و فکری به ذهنش رسید. سری به دور و برش چرخاند و قبل از این که به افکار تازه اش نظم دهد و عواقبش را بسنجد، آن را عملی کرد چند تراول تا نخورده روی پیشخوان مغازه گذاشت و سبد رز قرمز را برداشت و بدون معطلی از مغازه بیرون زد وقتی صدای علی آقا را میشنید حسابی از آنها دور شده بود

– خانم افشار… خانم افشار…

اما او چهره ی بهت زده و خشمگین داماد چشم چران را در ذهنش مجسم

میکرد و به ریش نداشتهاش میخندید و گاهی هم زیر لب غر میزد – مردیکه ی عوضی… خجالت هم نمیکشه انگار نه انگار به اون زن بیچاره که با یه کیلو تاج و تور و شیفون عروسی منتظرشه، تعهد داره حقش بود… حالا این قدر اونجا وایسته تا علف زیر پاش در آد…

 

 

 

 

 

دیدگاه خود را ثبت کنید

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “دانلود رمان یه نفر مثل تو نویسنده: ویدا چراغیان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قیمت اصلی: 120.000 تومان بود.قیمت فعلی: 100.000 تومان.

دانلود رمان یه نفر مثل تو

نویسنده: ویدا چراغیان

ژانر: عاشقانه

تعدادصفحات: 574

نوع فایل: pdf

 

  • خرید و دانلود امن از کتاب خوان
  • گارانتی محصولات
  • دسترسی نامحدود به فایل محصول در صورت ثبت نام
  • درگاه ارز دیجیتال معتبر برای کاربران خارج از کشور
  • پشتیبانی و ارتباط مستقیم با ما

ارتباط با پشتیبانی

مشکلی وجود دارد ؟

اگر مالک اثر هستید و از انتشار آن رضایت ندارید به شماره ی 09221706572 در تلگرام یا واتس اپ پیام بدهید .

دانلود رمان یه نفر مثل تو نویسنده: ویدا چراغیان

قیمت اصلی: 120.000 تومان بود.قیمت فعلی: 100.000 تومان.

دانلود رمان یه نفر مثل تو

نویسنده: ویدا چراغیان

ژانر: عاشقانه

تعدادصفحات: 574

نوع فایل: pdf

 

  • خرید و دانلود امن از کتاب خوان
  • گارانتی محصولات
  • دسترسی نامحدود به فایل محصول در صورت ثبت نام
  • درگاه ارز دیجیتال معتبر برای کاربران خارج از کشور
  • پشتیبانی و ارتباط مستقیم با ما

ارتباط با پشتیبانی

مشکلی وجود دارد ؟

اگر مالک اثر هستید و از انتشار آن رضایت ندارید به شماره ی 09221706572 در تلگرام یا واتس اپ پیام بدهید .

توضیحات

دانلود رمان یه نفر مثل تو

نویسنده: ویدا چراغیان

ژانر: عاشقانه

تعدادصفحات: 574

نوع فایل: pdf

 

معرفی رمان یه نفر مثل تو :

در رمان یه نفر مثل تو به قلم ویدا چراغیان دردهایی را مخاطب حس میکند که در دل اجتماع رنگ دارند. درد رها شده از سمت پدر ، درد جایگزینی عشقی که عطر پدرانه را هم همراه داشت باشد. درد بی کسی و فقدانهای نداشتن ها که به خوبی فضای سازی شده. نثر روان رمان و کشش آن مخاطب را تا انتها با اشتیاق همراه خود میکند. این رمان در سال ۱۴۰۱ در نشر آئی‌سا به چاپ رسیده و ۵۶۶ صفحه است.

خلاصه رمان یه نفر مثل تو :

رمان یه نفر مثل تو به تحریر ویدا چراغیان، روایت زندگی دختری به نام پرستوست که درد نبود پدر را از همان کودکی با دل دادن به دوست پدرش که ۲۰ سال از او بزرگتر است می‌پروراند، عشقی که در سینه رضا هم به اندازه ی او بزرگ است اما رضا به اصرار مادرش مجبور به نامزدی با دختر عمه اش میشود. او مانده و اختلاف سنی ۲۰ ساله و عشقی ممنوعه که نمیداند چطور سرانجام دهد اما همه چیز برای پرستو با آمدن رامین رنگ زیبایی به خود میگیرد.

مقدمه رمان یه نفر مثل تو :

کافرا کر عاشق شود

بی پرده مومن می شود چیزی شبیه معجزه با شق ممکن می شود …

زنده یاد افشین یداللهی

مقداری از متن رمان یه نفر مثل تو ۱ :

اتو ،کشیده همزمان به سویش کشیده شد چهره ی آشنای فروشنده به تبسمی گرم از هم باز شد.

– سلام .دخترم عصر ما که با این دوماد خوشتیپ به خیره. ایشالا عصر تو هم خیر باشه…. این طرفا بابا جون؟

نگاهی گذرا به مرد جوان انداخت و خیرگی نگاهش را نادیده گرفت

– یه سبد رز قرمز میخوام فقط خیلی عجله دارم. باشه چند دقیقه صبر کن کار این جوون رو راه بندازم بعد میام خدمتت

مرد جوان نگاهش را به سختی از چهره ی اخم آلود دختر کند و با خونسردی اشاره ای به سبد گلی که روی پیشخوان بود کرد و گفت – خیلی خوب شده فقط کاش چند تا ارکیده هم لا به لای این رزا قرار

می.گرفت اون طوری خیلی بیشتر جلوه میکرد

دخترک کمی این پا و آن پا کرد و تاکید کرد:

– علی آقا من خيلى عجله دارما… دیرم شده.

مرد دوباره نگاهش را به او داد و با لبخندی موذیانه چشمهای سیاه و صورت ظریف و مهتابیاش را از نظر

چشمک ریزی حوالهی دختر کرد و با لبخندی پیروزمندانه از کنارش رد شد تا ایراد جزئی گل آرایی ماشین را به فروشنده نشان دهد. اما نگاهش حتی از قبل هم برایش تهوع آورتر بود رایحه عطر تندش زیر دماغ دختر پیچید و نگاه بهت زده و عصبی اش را کلافه تر کرد انگشتان باریکش را زیر گلو انداخت و مقنعه اش را کمی پایین کشید تا بلکه آن نفس گره خورده در سینه بیرون بیاید هیچ وقت طاقت این نوع نگاه را .نداشت. این طول موجهای مغناطیسی مشمئز کننده و آزاردهنده را خوب میشناخت و به شدت از آن بیزار بود باز نگاهی به ساعتش کرد و فکری به ذهنش رسید. سری به دور و برش چرخاند و قبل از این که به افکار تازه اش نظم دهد و عواقبش را بسنجد، آن را عملی کرد چند تراول تا نخورده روی پیشخوان مغازه گذاشت و سبد رز قرمز را برداشت و بدون معطلی از مغازه بیرون زد وقتی صدای علی آقا را میشنید حسابی از آنها دور شده بود

– خانم افشار… خانم افشار…

اما او چهره ی بهت زده و خشمگین داماد چشم چران را در ذهنش مجسم

میکرد و به ریش نداشتهاش میخندید و گاهی هم زیر لب غر میزد – مردیکه ی عوضی… خجالت هم نمیکشه انگار نه انگار به اون زن بیچاره که با یه کیلو تاج و تور و شیفون عروسی منتظرشه، تعهد داره حقش بود… حالا این قدر اونجا وایسته تا علف زیر پاش در آد…

مرد جوان در اوج حیرت و ناباوری پرسید:

چی شد؟ سبد گل رو دزدید؟

علی آقا وارد مغازه شد و سری تکان داد و با اشاره به پول روی میز گفت نه… اونا از مشتریهای قدیمی .هستن امان از این دختر… گاهی مثل پسر بچه ها تخس و خراب کاره اما نگران نباش پسرم الان عین همون سبد گل رو برات میزنم حتی بهترشو

اما من دیرم میشه…

این را گفت و امتداد نگاهش را به بیرون از گل فروشی در پی قدمهایی دوخت که نه تنها سبد ،گلش که افکارش را نیز ربوده بود

مقداری از متن رمان یه نفر مثل تو ۱ :

اتو ،کشیده همزمان به سویش کشیده شد چهره ی آشنای فروشنده به تبسمی گرم از هم باز شد.

– سلام .دخترم عصر ما که با این دوماد خوشتیپ به خیره. ایشالا عصر تو هم خیر باشه…. این طرفا بابا جون؟

نگاهی گذرا به مرد جوان انداخت و خیرگی نگاهش را نادیده گرفت

– یه سبد رز قرمز میخوام فقط خیلی عجله دارم. باشه چند دقیقه صبر کن کار این جوون رو راه بندازم بعد میام خدمتت.

مرد جوان نگاهش را به سختی از چهره ی اخم آلود دختر کند و با خونسردی اشاره ای به سبد گلی که روی پیشخوان بود کرد و گفت – خیلی خوب شده فقط کاش چند تا ارکیده هم لا به لای این رزا قرار

می.گرفت اون طوری خیلی بیشتر جلوه میکرد

دخترک کمی این پا و آن پا کرد و تاکید کرد:

– علی آقا من خيلى عجله دارما… دیرم شده.

مرد دوباره نگاهش را به او داد و با لبخندی موذیانه چشمهای سیاه و صورت ظریف و مهتابیاش را از نظر گذراند و گفت

– عجله کار شیطونه خانم محترم و زیبا بهش لعنت بفرست.

چشمک ریزی حوالهی دختر کرد و با لبخندی پیروزمندانه از کنارش رد شد تا ایراد جزئی گل آرایی ماشین را به فروشنده نشان دهد. اما نگاهش حتی از قبل هم برایش تهوع آورتر بود رایحه عطر تندش زیر دماغ دختر پیچید و نگاه بهت زده و عصبی اش را کلافه تر کرد انگشتان باریکش را زیر گلو انداخت و مقنعه اش را کمی پایین کشید تا بلکه آن نفس گره خورده در سینه بیرون بیاید هیچ وقت طاقت این نوع نگاه را .نداشت. این طول موجهای مغناطیسی مشمئز کننده و آزاردهنده را خوب میشناخت و به شدت از آن بیزار بود باز نگاهی به

ساعتش کرد و فکری به ذهنش رسید. سری به دور و برش چرخاند و قبل از این که به افکار تازه اش نظم دهد و عواقبش را بسنجد، آن را عملی کرد چند تراول تا نخورده روی پیشخوان مغازه گذاشت و سبد رز قرمز را برداشت و بدون معطلی از مغازه بیرون زد وقتی صدای علی آقا را میشنید حسابی از آنها دور شده بود

– خانم افشار… خانم افشار…

اما او چهره ی بهت زده و خشمگین داماد چشم چران را در ذهنش مجسم

میکرد و به ریش نداشتهاش میخندید و گاهی هم زیر لب غر میزد – مردیکه ی عوضی… خجالت هم نمیکشه انگار نه انگار به اون زن بیچاره که با یه کیلو تاج و تور و شیفون عروسی منتظرشه، تعهد داره حقش بود… حالا این قدر اونجا وایسته تا علف زیر پاش در آد…

 

 

 

 

 

دیدگاه خود را ثبت کنید

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “دانلود رمان یه نفر مثل تو نویسنده: ویدا چراغیان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *