دانلود رمان ماه پیشونی

دختری که همه می‌گویند بی‌هدف و علاف است…
اما وقتی پای تدریس در دانشگاه باز می‌شود، تازه داستان واقعی شروع می‌شود!
از برخوردهای خنده‌دار تا چالش‌های جدی با دانشجوها، از دوستی‌های پرهیاهو تا تصمیم‌های سخت…
ماه پیشونی قصه‌ی دختری است که می‌خواهد ثابت کند می‌تواند سرنوشت خودش را عوض کند.

تذکــــــــــر و اخطار:

هرگونه استفاده از جلد و متن کتاب به صورت زیراکس، بازنویسی، ضبط کامپیوتری، تهیه CD، نمایشنامه، فیلم¬نامه و استفاده

در سایت¬های مختلف بدون اجازه کتبی ناشر و مؤلف ممنوع است و در صورت مشاهده از متخلفان به

موجب بند۵ از ماده ۲ قانون حمایت از مؤلفان، مصنفان و هنرمندان تحت پیگرد قانونی قرار می¬گیرند.

 بخشی از رمان

با صدای دعوای بیرون یواش یواش چشمام رو باز کردم. دوباره چشمام بسته شد ولی به هر زوری بود چشمام رو باز نگه داشتم تا ببینم ساعت چنده.
با دیدن ساعت چشمام درشت شد. وای خدایا بازم دیر بلند شدم. خداروشکر مامان غر نزد. دیشب انقدر به بچه ها مشاوه داده بودم که همه مونده بودن این همه تجربه رو از کجا اوردم.
یه جوری صحبت میکردم انگار از ده تا رابطه فارغ شدم اینقدر تجربه ام زیاده و راهنمایی میکنم. بیخیال فکر کردن شدم و از روی تخت بلند شدم و به سمت سرویس رفتم تا دستی به سر و صورتم بکشم.
بعد از شستن دست و صورتم به سمت اتاقم رفتم و به خودم داخل ایینه نگاه کردم. موهامو تروخدا مثل یال شیر پریشونه. با مثالی که زدم زدم زیر خنده. سریع موهامو شونه کردم و حالت گوجه ای بالا بستم و لباسم رو درست کردم .
از اتاق خارج شدم. صدا از اشپزخونه مثل همیشه می یومد و این رو نشون میداد که مامان داخل آشپزخونه ست. راهم رو به سمت اشپزخونه کج کردم و رفتم به سمت اشپزخونه. مامان در حال ابکش کردن برنج بود. عطر بوی برنج زعفرونی کل اشپزخونه رو برداشته بود.
چشمام رو بستم و این بوی خوب رو نفس کشیدم. چشمام رو باز کردم و با لبخند به مامان سلام دادم. مامان با دیدن من با اخم نگاهم کرد
+ساعت خواب پرنسس. یکم زود بلند نشدید؟ یکم بیشتر میخوابیدید.
پشت میز نشستم و با لبخند به مامان نگاه کردم
-والله میخواستم بیشتر بخوابم ولی از ترس شما از خواب بیدار شدم
+از زبون کم نیاری عمه کبری.
تکه نونی برداشتم و قسمتیش رو داخل دهنم گذاشتم
-نه جمیله خاله خیالت راحت.
+والله این همه سال معلم بودم و تاحالا کسی رو مثل تو ندیدم اینقدر علاف و بی هدف باشه.