دانلود رمان عاشقی ممنوع
65.000 تومان قیمت اصلی 65.000 تومان بود.60.000 تومانقیمت فعلی 60.000 تومان است.
اگر مالک اثر هستید و از انتشار ان رضایت ندارید به شماره ی 09221706572 در تلگرام یا واتس اپ پیام بدید .
دانلود رمان عاشقی ممنوع
سر یه کل کل ساده زندگیم تغییر کرد
کسی که دوسش داشتم تصادف کرد و وقتی توی کما بود به اجبار صیغه یه پسر پولدار شدم… مجبور بودم به این ازدواج زوری تن بدم چون فیلممون توی فضای مجازی پخش شده بود و پای آبروی ما در میون بود اون پسر یکی از آقازاده ها بود و من توی یکی از بوتیک هاش کار میکردم…درست وقتی که فکر میکردم عاشقش شدم عشق سابقم از کما بیرون اومد و این تازه شروع ماجرا بود
تذکــــــــــر و اخطار:
هرگونه استفاده از جلد و متن کتاب به صورت زیراکس، بازنویسی، ضبط کامپیوتری، تهیه CD، نمایشنامه، فیلم¬نامه و استفاده
در سایت¬های مختلف بدون اجازه کتبی ناشر و مؤلف ممنوع است و در صورت مشاهده از متخلفان به
موجب بند۵ از ماده ۲ قانون حمایت از مؤلفان، مصنفان و هنرمندان تحت پیگرد قانونی قرار می¬گیرند.
بخشی از رمان
جعبه پیتزا را با مخلفاتش جلویش گذاشت…
یک لیوان بزرگ نوشابه پر کرد و آماده باش کنارش گذاشت نفس عمیقی کشید و گوشی روی حالت لایو اینستا گذاشت.
_سلام خدمت فالوئورهای عزیزم…مینو دو صفر هشت هستم … امروز اومدم با یک پیتزای گنده خفن…پر پنیر… سفارشی از پارمیدا پیتزا…
این را که گفت یک قاچ پیتزا را برداشت و با ذوق به پنیر کش آمده است اشاره کرد و با ولع مشغول خوردن شد.
_مینو…بیا این آشغالا رو ببر دم در…الان ماشین آشغالی میره خونه بوی گوه میگیره…
مهین دید جوابش را نمی دهد در اتاقش را به ضرب باز کرد.
_مینو کری…میگم خونه بوی گوه گرفته…این بی صاحاب ها رو ببر در…خفه شدیم…
لقمه در دهان مینو پرید و به سرفه افتاد و به زور و بدبختی لایو را قطع کرد.
آبرویش جلوی آن همه آدم به باد رفته بود .
_مامااان!
_یامان… ورپریده مگه قرار نشد امشب اینا رو ببری دم در؟یه شب ازت کار خواستم خیر سرم…
آبرویش که به باد رفته بود نفس پر حرصی کشید و بی خیال ادامه ی کل کل با مادرش شد و کلاهش را پایین تر کشید و از روی صندلی بلند شد و از اتاق خارج شد.
پیج بزرگی نداشت اما برای همان تعداد هم خون به جگر شده بود.
تمام تلاش و هنر و خلاقیت خودش را به کار گرفته بود ازکلیپ های طنز گرفته تا خوردن غذاهای عجیب و غریب.
کیسه زباله به دست با آن قیافه پسر کشش از پله ها پایین رفت و با بی حوصلگی تا سر کوچه قدم بر داشت.
یکی از آهنگ های رپ مورد علاقه اش را زیر لب میخواند و با خودش ادا و اطوار در می آورد.
چند قدم مانده به سطل بزرگ سر کوچه قبل از اینکه صدای جیغ ترمز به گوشش برسد ماشین مدل بالایی به او برخورد کرد و با سر به سمت سطل زباله شوت شد و جیغش به هوا رفت.
وضعیت اسفباری داشت.
وسط سطل سر و ته و با دردی که به جانش نشسته بود داشت از عصبانیت منفجرش میکرد.
_خوبی؟زنده ای؟
صدای پسری که به گوشش خورد بیشتر اعصابش را به هم ریخت.
هر چه تقلا کرد نتوانست خودش را رها کند.
گوشه هودی گشادش گیر کرده بود و نمی دانست چه خاکی به سرش بریزد.
آخر سر پسرک با نور فلش گوشی او را آزاد کرد و کمکش کرد از سطل عمومی سر کوچه بیرون بیاید
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.