دانلود رمان جانم میرود
نویسنده: فاطمه امیری
ژانر: عاشقانه،اجتماعی،مذهبی
تعدادصفحات: 689
نوع فایل: pdf
خلاصه رمان جانم میرود
مهیا به دلیل دوستی با نازنین به راهی کشیده می شود که در شان خودش و پدرِ جانبازش نیست با زخمی شدن شهاب پسر نظامی و مسجدی برای دفاع از مهیا و آشنایی با خانواده مهدوی زندگی مهیا دگرگون می شود…
قسمتی از متن رمان جانم میرود
مهیا جلو رفت روبه روی پدرش ایستاد. اینا چین بابا؟ فریاد زد: دارم میگم اینا چین چند بار گفتم ول کنید دیگه بیخیال این عکسا بشید. از فریاد مهیا مهلا خانم سریع خودش را به اتاق رساند. یا فاطمه الزهرا، مهیا چرا داد میزنی دختر؟ چرا داد میزنم؟ مامان خانوم از شوهرتون بپرسید. مهلا خانم به طرف مهیا رفت. درست صحبت کن یادت نره کسایی که جلوت ایستادن مادر و پدرت هستن. مهیا یکم از مامانش فاصله گرفت و با صدای بلند ادامه داد یادم نرفته ولی مثل اینکه همین بابا به احمد آقا اشاره کرد….
یادش رفته از بس به این عکسا و اون روزا فکر میکنه حالش بد شده و دیشب نزدیک بود…دیگه ادامه نداد نمیتونست بگه که ممکن بود دیشب بی پدر بشه. مهلا خانم با دیدن عکس های جبهه در دست های همسرش پی به قضیه برد با ناراحتی نگاهی به احمد آقا انداخت. احمد آقا دکتر گفت دیگه به چیزایی که ناراحتت میکنه فکر نکن میدونم این خاطرات و دوستات رو نمیتونی فراموش بکنی ولی…مهیا پوزخندی زد و نگذاشت مادرش ادامه بدهد. چی میگی مهلا خانم خاطرات فراموش نشدنی ؟؟
اخه چی دارن که فراموش نمیشن دوستاتون؟ شهید شدن خب همه عزیزاشونو از دست میدن شما باید تا الان ماتم بگیرید باید با هر بار دیدن این عکسا حالتون بد بشه؟ صدای مهیا کم کم بالاتر می رفت دوست نداشت اینطور با پدرش صحبت کند اما خواه ناخواه حرف هایش تلخ شده بود…به اتاقش برگشت حال خیلی خوبی داشت احساس میکرد آرامشی که مدتی دنبالش میگشت را کم کم دارد در زندگی لمسش میکند نگاهی به چادر روی میز تحریرش انداخت. یاد آن شب مریم اون پسره افتاد. بی اختیار اسمش را زمزمه کرد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.