دانلود رمان اسیر مشت بسته نویسنده: فاطمه قیامی

دانلود رمان اسیر مشت بسته نویسنده: فاطمه قیامی

دانلود رمان اسیر مشت بسته نویسنده: فاطمه قیامی
توضیحات

دانلود رمان اسیر مشت بسته

نویسنده: فاطمه قیامی

ژانر: عاشقانه،اجتماعی،صحنه دار،غیرتی،خیانتی

تعدادصفحات: 2567

نوع فایل: pdf

 

 

خلاصه: مهرناز زنی مطلقه و جسور که از همسر اولش به دلیل خیانت جدا شده و حالا سال‌هاست به تنهایی پسرش رو بزرگ میکنه اما زندگیش گره می‌خوره به مردی به اسم هامین. مردی جذاب و کله‌خراب که با خواستنش زندگی آروم مهرناز رو به چالش می‌کشه‌، اونم درست زمانی که همسر اولش برگشته و تقاضای رجوع داره.

 

قسمتی از متن رمان اسیر مشت بسته:

کلافه بود و چیزی جز سیگار آرامش نمیکرد. میان محوطه ی بیمارستان قدم میزد و تمام دق و دلی اش را بر سر سیگار میان انگشتانش خالی میکرد. با دیدن تیمور و هامون که وارد بیمارستان شدند ناخواسته پوزخند زد. هامون با دیدنش قدم تند کرد سمتش و مضطرب پرسید: چیشده؟ حالش خوبه؟

سرد و خشک گفت: معده شو شست و شو دادن و الانم آوردنش بخش حالشم خوبه…باید تا فردا محض احتیاط بمونه. هامون عصبی و کلافه گفت: دختره ی احمق…

 

چرا باید اینکارو بکنه آخه…بی حوصله از کنارش گذشت و گفت: من دیگه میرم. هامون حرصی گفت آره برو یه وقت از زندگیت عقب نمونی. لبخند بی خیالی زد و بدون نشان دادن هیچ واکنشی سمت تیمور که حالا نزدیکشان رسیده بود، رفت و با دادن سلام نظامی گفت: با اجازه تیمورخان. تیمور آشفته و نگران پرسید: کجا میری؟ مهسا کجاست؟ کلافه گفت: حالش خوبه و آوردنش بخش..منم خستم میرم خونه بخوابم با اجازه تون. دیگر نایستاد و خود را به ماشینش که گوشه ی خیابان پارک بود، رساند.

 

پیراهن را از تنش کند و با بالا تنه ی برهنه روی تخت دراز کشید. احتیاج به حمام و دوش آب گرم داشت اما آنقدر خسته بود که حوصله اش نمیکشید. صدای زنگ در واحد که بلند شد کفری از جا بلند شد و خود را به سالن رساند.از چشمی نگاهی به بیرون انداخت و با دیدن سامان به ناچار در را باز کرد. قیافه ی درب و داغان سامان هم خبر از خسته بودنش میداد. دستان یکدیگر را فشردند و هامین از در فاصله گرفت و گفت بیا تو.. از این ورا؟ در را پشت سرش بست و به دنبال هامین تن خسته اش را به مبل رساند و ولو شد پشت سرش را به مبل…

 

 

 

 

 

 

دیدگاه خود را ثبت کنید

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “دانلود رمان اسیر مشت بسته نویسنده: فاطمه قیامی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

40.000 تومان

دانلود رمان اسیر مشت بسته

نویسنده: فاطمه قیامی

ژانر: عاشقانه،اجتماعی،صحنه دار،غیرتی،خیانتی

تعدادصفحات: 2567

نوع فایل: pdf

 

  • خرید و دانلود امن از کتاب خوان
  • گارانتی محصولات
  • دسترسی نامحدود به فایل محصول در صورت ثبت نام
  • پشتیبانی و ارتباط مستقیم با ما

ارتباط با پشتیبانی

مشکلی وجود دارد ؟

اگر مالک اثر هستید و از انتشار آن رضایت ندارید به شماره ی 09221706572 در تلگرام یا واتس اپ پیام بدهید .

دانلود رمان اسیر مشت بسته نویسنده: فاطمه قیامی

40.000 تومان

دانلود رمان اسیر مشت بسته

نویسنده: فاطمه قیامی

ژانر: عاشقانه،اجتماعی،صحنه دار،غیرتی،خیانتی

تعدادصفحات: 2567

نوع فایل: pdf

 

  • خرید و دانلود امن از کتاب خوان
  • گارانتی محصولات
  • دسترسی نامحدود به فایل محصول در صورت ثبت نام
  • درگاه ارز دیجیتال معتبر برای کاربران خارج از کشور
  • پشتیبانی و ارتباط مستقیم با ما

ارتباط با پشتیبانی

مشکلی وجود دارد ؟

اگر مالک اثر هستید و از انتشار آن رضایت ندارید به شماره ی 09221706572 در تلگرام یا واتس اپ پیام بدهید .

توضیحات

دانلود رمان اسیر مشت بسته

نویسنده: فاطمه قیامی

ژانر: عاشقانه،اجتماعی،صحنه دار،غیرتی،خیانتی

تعدادصفحات: 2567

نوع فایل: pdf

 

 

خلاصه: مهرناز زنی مطلقه و جسور که از همسر اولش به دلیل خیانت جدا شده و حالا سال‌هاست به تنهایی پسرش رو بزرگ میکنه اما زندگیش گره می‌خوره به مردی به اسم هامین. مردی جذاب و کله‌خراب که با خواستنش زندگی آروم مهرناز رو به چالش می‌کشه‌، اونم درست زمانی که همسر اولش برگشته و تقاضای رجوع داره.

 

قسمتی از متن رمان اسیر مشت بسته:

کلافه بود و چیزی جز سیگار آرامش نمیکرد. میان محوطه ی بیمارستان قدم میزد و تمام دق و دلی اش را بر سر سیگار میان انگشتانش خالی میکرد. با دیدن تیمور و هامون که وارد بیمارستان شدند ناخواسته پوزخند زد. هامون با دیدنش قدم تند کرد سمتش و مضطرب پرسید: چیشده؟ حالش خوبه؟

سرد و خشک گفت: معده شو شست و شو دادن و الانم آوردنش بخش حالشم خوبه…باید تا فردا محض احتیاط بمونه. هامون عصبی و کلافه گفت: دختره ی احمق…

 

چرا باید اینکارو بکنه آخه…بی حوصله از کنارش گذشت و گفت: من دیگه میرم. هامون حرصی گفت آره برو یه وقت از زندگیت عقب نمونی. لبخند بی خیالی زد و بدون نشان دادن هیچ واکنشی سمت تیمور که حالا نزدیکشان رسیده بود، رفت و با دادن سلام نظامی گفت: با اجازه تیمورخان. تیمور آشفته و نگران پرسید: کجا میری؟ مهسا کجاست؟ کلافه گفت: حالش خوبه و آوردنش بخش..منم خستم میرم خونه بخوابم با اجازه تون. دیگر نایستاد و خود را به ماشینش که گوشه ی خیابان پارک بود، رساند.

 

پیراهن را از تنش کند و با بالا تنه ی برهنه روی تخت دراز کشید. احتیاج به حمام و دوش آب گرم داشت اما آنقدر خسته بود که حوصله اش نمیکشید. صدای زنگ در واحد که بلند شد کفری از جا بلند شد و خود را به سالن رساند.از چشمی نگاهی به بیرون انداخت و با دیدن سامان به ناچار در را باز کرد. قیافه ی درب و داغان سامان هم خبر از خسته بودنش میداد. دستان یکدیگر را فشردند و هامین از در فاصله گرفت و گفت بیا تو.. از این ورا؟ در را پشت سرش بست و به دنبال هامین تن خسته اش را به مبل رساند و ولو شد پشت سرش را به مبل…

 

 

 

 

 

 

دیدگاه خود را ثبت کنید

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “دانلود رمان اسیر مشت بسته نویسنده: فاطمه قیامی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *